واحد فاطمیه(دلای سنگ)
25 آبان 1401 1401-08-25 8:35واحد فاطمیه(دلای سنگ)
واحد فاطمیه(دلای سنگ)
#فاطمیه
#کوچه
#واحد
بند 1⃣
از باد خزون و از گل یاس چی بگم
از قلبای سنگیِ بی احساس چی بگم
از وسوسه های قوم خناس چی بگم
از همسایههای مردم آزار چی بگم
از طعنههای کوچه و بازار چی بگم
از این همه آدمِ طلبکار چی بگم
از همون روز که توی سقیفه نشستن
روزی که حرمت مصطفی رو شکستن
توی کوچه جلو راه زهرا رو بستن
با آه و زاری
با بی قراری
برگشت به سمت خونه با اشک جاری
بند 2⃣
از ضربهی سنگینِ یه نامرد چی بگم
از ضربهای که روضه به پا کرد چی بگم
زهرا رو زدن آخه از این درد چی بگم
از گوشواره و از گوش پاره چی بگم
از زخمی که خون ازش میباره چی بگم
از کوچهای که یه مرد نداره چی بگم
کوچهای که زمین خوردنِ کوثر و دید
چادرِ خاکیِ هستیِ حیدر و دید
معنیِ دادنِ اجر پیغمبر و دید
صد آه و فریاد
از ظلم و بیداد
وقتی رسید به خونه به گریه افتاد
بند 3⃣
از فتنه و صد رنگیِ این شهر چی بگم
از غربت و دلتنگیِ این شهر چی بگم
از دیوارای سنگیِ این شهر چی بگم
از حوریه و حال پریشون چی بگم
از روزی که شد دل حسن خون چی بگم
از رویی که شد از علی پنهون چی بگم
صورتی که چش خورشید اون و ندیده
مثل مهتاب شده بسکه رنگش پریده
سرو خوش قامت مرتضی شد خمیده
با دست لرزون
با جسم بی جون
پاش و گذاشت تو خونه با چشم گریون
شعر و سبک: رضا باقریان