پیش بارگذار اجومال

نکات جانسوز شهادت مسلم ابن عقیل علیه السلام

photo_2023-07-16_12-37-25
نکات جانسوز

نکات جانسوز شهادت مسلم ابن عقیل علیه السلام

نکات مهم مرثیه مسلم ابن عقیل علیه السلام
1.وقتی شریک از مسلم پرسید چرا ابن زیاد را نکشتی ؟ مسلم فرمود : پیغمبر فرموده است : اسلام از کشتن ناگهانی(ناجوانمردانه) منع کرده است. ( حاضر به کشتن عبید الله نشد )
2. وقتی مسلم شمشیر به دست بود آماده کشتن عبید الله زنی آمد و با چشم گریان تا به مسلم گفت تو را به خدا قسم که ابن زیاد را در خانه ی ما نکش . تا اشک را در صورت زن دید شمشیر را انداخت و از کشتن وی صرف نظر کرد.
3 .وفاداری هانی به مسلم در حالی که ابن زیاد هر چه تلاش کرد و تهدید و مورد ضرب و شتم قرار داد حاضر به تسلیم مسلم نشد
4 . وقتی ابن زیاد هانی را با شمشیر مورد اصابت قرار داد گفت او را بکشید و زندانی اش کنید. اسماء خارجه در مقابل ابن زیاد ایستاد ، گفت ای پیمان شکن ، هانی را رها کن به ما امر کردی که او را بیاوریم ، حالا که آوردیم او را ضرب و شتم کردی و می گویی تو را می کشم که او را هم زیر مشت و لگد گرفتند .(اینجا یک نفر پیدا شد از هانی حمایت کند ) اشاره به لحظه ی حمله به منزل امیر المومنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام
5 . لشکر دشمن بر در خانه طوعه رسیدند ، مسلم ترسید خانه را بسوزانند ، بیرون آمد.
6 . بر روی پشت بام ها آمدند ، سنگ می زدند، آتش به دسته های نی زدند و از بالای پشت بام بر روی مسلم می ریختند.
7 . جماعتی بر مسلم حمله کردند ، وقتی مسلم امان آنها را نپذیرفت ، در حالی که زخم های زیادی بر پیکر مسلم وارد شده بود . مردی از پشت با نیزه به پهلوی او زد که به زمین افتاد و او را اسیر کردند.
8 . با تیر و سنگ چندان به پیکر مسلم زدند که رمق نداشت ،به دیواری تکیه داد صدا زد : با این که می دانید من از اهل بیت پیغمبران ابرارم ، چرا مراعات حق رسول الله را در مورد ذریه او نمی کنید.
9 . به خدا سوگند اگر امان شما نبود دست در دست شما نمی گذاشتم. استری آوردند و او را بر آن سوار کردند و شمشیر از گردنش برداشتند اشک از چشمان مسلم جاری شد ، فردی گفت : خواهان آن چیزی بودی که به آن رسیدی ، حالا چرا گریه می کنی ؟ مسلم گفت : به خدا سوگند برای خودم گریه نمی کنم ، برای آن خاندان و خویشانی که رو به سوی کوفه دارند ، و برای حسین علیه السلام و آل او گریه می کنم.
10 . مسلم بر در قصر نشست ، چشمش به کوزه ی آبی افتاد ، طلب آب کرد . مسلم بن عمرو باهلی گفت : این آب را به این سردی می بینی .و الله از آن آب یک قطره نمی چشی اما عاقبت دل عمرو ابن حریث برایش سوخت و به او آب داد.
11 . عمرو ابن حریث غلام خود را فرستاد تاکوزه ی آب بیاورد ، قدح آب را به مسلم داد تا بنوشد . تا خواست بنوشد قدح از خون پر شد و نتوانست. تا این که بار سوم دندان مسلم به داخل قدح افتاد و گفت این آب روزی من نبود .
12 . وقتی خبر شهادت مسلم در منزل (زباله) به سید الشهدا علیه السلام رسید فرمودند : آن چه مقدر است می رسد، از خدای تعالی چشم داریم اجر مصیبت خویش را در فساد امت.
13. وقتی مسلم را پیش عبید الله بردند از شدت غریبی مجبور به وصیت به عمر سعد شد و گفت: از تو سه خواسته دارم برای من انجام بده ، قرضم را ادا کن از مالی که در مدینه دارم ، بدن مرا از ابن زیاد بخواه و آن را به خاک بسپار و کسی را سوی حسین علیه السلام بفرست تا او را از آمدن به کوفه منصرف کند.
14.مسلم را از بالای دارالعماره به پایین انداختند.
15.بدن مسلم و هانی را در محل نگهداری زباله های کوفه به دار آویختند.

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته بندی ها