فضه
24 آبان 1401 1401-08-24 8:36فضه
فضه
رضا باقریان
از عالم الهوتیان شد با خبر فضه سبقت گرفته تا خدا از هر نظر فضه ِ اکسیر عشق فاطمه مس را طال میکرد ِ پس کیمیاگر بود در چشم هنر فضه خدمتگذار خاندان آل عترت شد تا بست از شهر خودش بار سفر فضه مادر، کنیزی شما هم قیمتی دارد شد قسمت اسماء، اما بیشتر فضه َواهللِ در کوچه اگر میبود همراهت سیلی نمیخوردی تو و، میشد سپر فضه ِشیر ِ حالل مادرش کار خودش را کرد خیلی کمک حال تو شد در پشت در فضه ُ وقتی که فریاد لبت فضه خذینی شد فضه خودش هم داد زد، ای خونجگر فضه هر روز زخم بسترت را شستشو میداد ِ با درد پهلوی تو می ِ شد درد سر فضه چون شمع سوسو میزدی و، با دل مضطر ِ دور تو میگردید هرشب تا سحر فضه