متن مقتل عبدالله ابن حسن سلام الله علیهما
25 تیر 1402 1402-04-25 18:05متن مقتل عبدالله ابن حسن سلام الله علیهما
متن مقتل عبدالله ابن حسن سلام الله علیهما
سیر منطقی شهادت حضرت عبد الله بن حسن علیهما السلام
عصر عاشورا زمانیکه همه یاران،برادران و فرزندان امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده بودند و آن حضرت پس از نبرد سنگین با لشکریان کوفه و تحمل جراحات فراوان با تنی خسته و جگری تفتیده از شدت عطش روی زمین افتادند، لشکر دشمن مدتی توقف کرده و سپس دوباره به سوی امام یورش برده و ایشان را محاصره کردند و چون مطمئن شدند که امام دیگر توان جنگ و حتی ایستادن روی پا را ندارند ، جری تر شده و به ایشان نزدیک شدند تا کار را تمام کرده ،ایشان را به شهادت برسانند، اما هر كس نزديك مي آمد از ترس اينكه مبادا در قيامت با خدا ملاقات نمايد در حالي كه خون آن مظلوم برگردنش باشد باز مي گشت و از آنجا دور مي شد،تا اینكه مردي از طايفه (كنده )آمد كه نام نحسش مالك بن يُسر بود آن ملعون چند ناسزا به زبان بريده جاري كرد و ضربت شمشير بر سر مباركش فرود آورد كه عمامه امام شكافته و از خون لبريز شد
در این هنگام عبدالله بن حسن علیهما السلام که نوجوانی نابالغ (حدود یازده ساله)بود و صورتش مثل ماه کامل می درخشید، وقتی که دید عمویش در آستانه شهادت قرار دارد و لشکر او را احاطه کرده است ،به سرعت از خیمه ها به سمت میدان دوید. امام علیه السلام خطاب به حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: (احبسیه یا اختا)خواهرم او را نگهدار. حضرت زینب علیها السلام بلافاصله خود را به عبدالله رساند،اما نتوانست او را نگه دارد و عبدالله خود را از دست عمه رهانید،در حالیکه می فرمود : (والله لا افارق عمی) به خدا که از عمویم جدا نخواهم شد و اورا تنها نخواهم گذاشت. تلاش عمه بی فایده بود و عبد الله خود را از لابلای لشکر دشمن به عمو رساند و این در حالی بود که ابجربن کعب یا بحربن کعب شمشیر خود را بالا برده بود تا بر بدن نازنین امام ضربتی وارد نماید و امام را در حالیکه تمام پیکرش غرق در خون و جراحات گردیده به شهادت برساند. عبدالله بر سرش فریاد زد و فرمود: وای بر تو ای فرزند ناپاک، آیا می خواهی عموی مرا بکشی؟ شمشیر ابن کعب ملعون فرود آمد و عبدالله دست خود را سپر قرار داد تا بین شمشیر و بدن امام حائل شود، اما شمشیر دشمن دست نازنینش را جدا کرد و دست به پوستی آویزان شد . در این هنگام ناله عبدالله بلند شد: ( یا عمّاه ، یا امّاه ، یا ابتاه ). اباعبدالله علیه السلام او را در آغوش کشید و به سینه چسباند و فرمود: ای فرزند برادرم ، بر این مصیبت صبر کن و از خداوند امید خیر داشته باش که خداوند ترا به پدران پاکت ملحق خواهد کرد و سپس دستان مبارکش را بالا برد و فرمود: خدایا باران رحمتت را از اینان دریغ کن و از برکات زمین محرومشان فرما و بین آنها تفرقه و جدایی بینداز چرا که آنان ما را دعوت کردند و به ما ظلم کرده و با ما جنگیدند و ما را کشتند.
در این هنگام حرمله بن کاهل تیری افکند و عبدالله را ذبح کرد و او را در آغوش عمویش به شهادت رساند.