متن مقتل حضرت علی اکبر علیه السلام
25 تیر 1402 1402-04-25 18:51متن مقتل حضرت علی اکبر علیه السلام
متن مقتل حضرت علی اکبر علیه السلام
سیر منطقی شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام روز عاشورا، بعد از آنکه تمام یاران باوفای امام حسین علیه السلام ( غیر هاشمیون ) به شهادت رسیدند و غير اهل بيت او كس نماند و ايشان فرزندان على عليه السّلام و جعفر طيّار و عقيل و اولاد امام حسن عليه السّلام و اولاد خود آن حضرت عليه السّلام بودند گرد هم آمدند و يكديگر را وداع كردند و دل بر شهادت نهادند. اولین کسی که از بنی هاشم به میدان آمد حضرت علی اکبر علیه السلام بود. آن حضرت به نقل از کتاب مقتل معصومین 18 وکتاب مقتل الحسین مقرم 27 سال سن داشت . نزد پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام آمد و اذن جهاد خواست . امام حسین علیه السلام به او اجازه دادند و با ناامیدی به او نگاه کردند و سر به زیر انداخته ،گریستند ،سپس چهره به آسمان گرفته و فرمودند: خدایا تو شاهد باش که جوانی به سوی این قوم می رود که در صورت و سیرت ، اخلاق و رفتار و گفتار شبیه ترین مردم به پیامبر توست و ما هرگاه که مشتاق دیدار پیامبر می شدیم به چهره ی این جوان می نگریستیم ، خداوندا: برکات زمین را از این قوم بگیر و اگر برخوردارشان کردی میان آنها تفرقه بینداز و حاکمان را هرگز از آنها خرسند مکن، اینان دعوتمان کردند که یاریمان کنند آنگاه بر ما تاختند و به جنگ ما آمدند . و از امالى صدوق و روضة الواعظين نقل است كه، على اكبر پس از عبد اللّه بن مسلم بن عقيل به مبارزه بيرون رفت پس حسين عليه السّلام گريست و گفت: ( اللهمّ كن انت الشّهيد عليهم فقد برز اليهم ابن رسولك و اشبه النّاس وجها و سمتا به ) وگفت : اللّهمّ اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه النّاس خلقا و خلقا و منطقا برسولك كنّا اذا اشتقنا الى نبيّك نظرنا الى وجهه. اللّهمّ امنعهم بركات الارض و فرّقهم تفريقا و مزّقهم تمزيقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم ابدا فانّهم دعونا لينصرونا ثمّ عدوا علينا يقاتلوننا . (در کتاب لهوف آمده : سپس ابی عبدالله فریاد زد و نفرین کرد و فرمود : ای پسر سعد، خداوند نسل تورا قطع کند چنانکه تو نسل مرا قطع کردی). ( در کتاب نفس المهموم و مقتل معصومین علیهم السلام آمده : امام حسین علیه السلام فریاد زد : عمر سعد، خدا رحِم تو را قطع کند ،یعنی قصاص و تلافی آنکه ، خدا او را به مجازات برساند و خدا به جزای قطع رحم تو را عذاب کند و هیچوقت خوشی بر تو نگرداند و کسی را مامور کند که سر تو را در بستر ببرد همچنان که رحم مرا بریدی و حرمت خویشاوندی من و پیامبر را نگه نداشتی ) . ( در کتاب جامع سیدالشهداء این روایت اینچنین نقل شده که امام حسین علیه السلام بعد از اینکه حضرت علی اکبر علیه السلام به شهادت رسید این جملات را به عمر سعد فرمودند ) . سپس ابی عبدالله علیه السلام با صدای بلند آیات 33 و 34 سوره آل عمران را تلاوت کردند : إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید دودمانی که برخی از برخی دیگرند و خداوند شنوای داناست . مردی از شامیان حضرت علی اکبر علیه السلام را که مادرش آمنه دختر ابی مره ثقفی و مادر او دختر ابوسفیان بود، فراخواند و گفت تو با خلیفه خویشاوندی داری اگر می خواهی برایت امان نامه بگیرم و هرجا که دوست داشتی برو. علی اکبر علیه السلام فرمود : به خدا قسم خویشاوندی رسول خدا صلی الله علیه و آله از خویشاوندی ابوسفیان بالاتر است و لازم است که مراعات شود سپس بر او حمله کرد . حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و پیوسته بر سپاه دشمن حمله می کرد و این رجز را می خواند : انا علىّ بن الحسين بن علىّ نحن و بيت اللّه اولى بالنّبىّ من شبث و شمر [6] ذاك الدّنىّ اضربكم بالسّيف حتّى أنثني ضرب غلام هاشمىّ علوىّ و لا ازال اليوم احمى عن ابى تاللّه لا يحكم فينا ابن الدّعى من علی پسر حسین بن علی هستم. سوگند به خانه خدا ما به رسول الله نزدیکتر و سزاوارتر هستیم از شمر و عمر سعد و ابن زیاد پست و ملعون . آنقدر با شمشیر از لشگر شما می کشم تا شمشیر کج و تابیده شود به خدا سوگند که نباید پسر خوانده زیاد( به نقل مقتل معصومین پسر حرامزاده ) درباره ما حکم کند. این جوان هاشمی و علوی چندبار و پیوسته به سپاه دشمن حمله کرد و عده ی زیادی را به درک واصل کرد. در روضه الصفا آمده است که 12 بار حمله کرد تا اینکه بانگ فریاد مردم از این همه کشته بلند شد. (در کتب مقتل مقرم و نفس المهموم آمده : 120 تن را به هلاکت رساند و همچنین به نقل مناقب 70 مرد جنگجو را از پای درآورد) . سپس امام حسین علیه السلام دستور داد جوانان هاشمی بیایند و جنازه علی اکبر علیه السلام را به خیمه ببرند . (تعالوا احملوا اخاكم الی الفستاد) همین که زنان و دختران اهل بیت چشمشان به جنازه علی اکبر علیه السلام افتاد با ناله و فریاد از خیمه ها بیرون آمدند ، زینب علیها السلام جلوی همه زنها ضجه زنان فریاد می زد: يا اخيّاه و يا بن اخيّاه ، وای برادرم ، وای فرزند برادرم و خود را روی بدن علی اکبر علیه السلام انداخت آنچنان که گویی جان به جان آفرین تسلیم کرده است سپس امام حسین علیه السلام حضرت زینب را بلند کرد و پیش زنها برگرداند و جنازه ی علی اکبر علیه السلام را در خیمه ای که جلوی آن می جنگیدند گذاشتند. ( در مقتل معصومین آمده : با آنکه تشنه بود 1200 تن را به درک واصل کرد) . او سپس با زخمهای فراوانی که به بدنش وارد شده بود نزد پدر برگشت و عرضه داشت : (يا ابه! العطش قتلنى و ثقل الحديد اجهدنى) . پدرجان تشنگی مرا هلاک کرده و سنگینی سلاح و زره مرا بی تاب کرده است ، آیا جرعه ای آب هست تا بنوشم و نیرو بگیرم و به جنگ با دشمن بپردازم ؟ امام حسین علیه السلام گریست و فرمود : ای وای پسرم، آبی نیست که به تو بنوشانم و سپس فرمود : علی جان چقدر سخت و ناگوار است بر پدرت و رسول الله که تو آنان را بخوانی و آنان نتوانند تو را یاری دهند آنگاه فرمود زبانت را بیرون بیاور و زبان علی اکبر علیه السلام را در دهان خود گذاشت و مکید و بعد انگشتر خود را به او داد و فرمود : این انگشتر را در دهان خود نگه دار و به میدان برگرد واندکی بجنگ ، امیدوارم پیش از غروب جدت رسول خدا با جام سرشار خود سیرابت کند، آنگونه که پس از آن هرگز تشنه نشوی. علی اکبر علیه السلام به میدان برگشت و اینگونه رجز می خواند: الحرب قد بانت لها الحقايق و ظهرت من بعدها مصادق و اللّه ربّ العرش لا نفارق جموعكم او تغمد البوارق جنگ است که گوهر مردان را نمایان می کند و درستی ادعاها بعد از جنگ معلوم می شود ،به خداوند عرش قسم که از جنگ با سپاه دشمن دست برندارم مگر اینکه تیغها در غلاف شوند و همچنان جنگید تا اینکه 200 تن را به هلاکت رساند . ( در کتب نفس المهموم و جامع سیدالشهداء نقل شده است که : اهل کوفه از کشتن علی اکبر علیه السلام خودداری می کردند و پروا داشتند و نمی خواستند که در ریختن خون علی اکبر (ع) شریک شوند) . سپس مره بن منفذ بن نعمان العبدی الیثی ( کتاب لهوف نام این ملعون را منفذ بن مروه نقل کرده است ) او را دید و گفت : گناه تمام عرب بر گردن من اگر این جوان از من بگذرد و داغ او را بر دل پدرش نگذارم. سپس علی اکبر (ع) به او رسید و با شمشیر می تاخت و می جنگید مروه راه او را بست و با نیزه او را زد و بر زمین انداخت . ( در لهوف آمده که منفذ بن مروه تیری به سوی علی اکبر علیه السلام انداخت و او را نقش زمین کرد ) . ( در مقتل معصومین آمده ضربتی بر فرق سرش زد و فرو افتاد ) . ( در مقتل سیدالشهداء آمده با ضربه ای به پهلوی حضرت زد ) . ( در مقتل مقرم آمده که نیزه را به پشت علی اکبر علیه السلام فرو برد و با شمشیر به فرق سرش زد ) . سپس علی اکبر علیه السلام دست به گردن اسب انداخت تا او را به خیمه گاه برگرداند اما اسب از شدت ترس اشتباها او را به لشگرگاه دشمن برد و لشگر دور او جمع شدند و با شمشیرهایشان بر او حمله کردند و او را قطعه قطعه کردند.(فقطعوه باسيافهم اربا اربا).با شمشيرهاى خود، بدن او را پاره پاره كردند. چون جانش به گلو رسید با صدای بلند فریاد زد : (يا ابتاه عليك منى السلام هذا جدى رسول الله يقرئك السلام ،قد سقانى بكاسه الا وفى شربة لا ظما بعدها ابدا و يقول عجل القدوم الينا). پدرجان این جدم رسول خداست که تو را سلام می رساند و با جام گوارایش سیرابم کرد که پس از آن تشنگی نخواهم داشت و می گوید تو هم زود بشتاب که جامی هم برای تو آماده است . اینجا بود که فریاد زد : یا ابتاه علیک منی السلام. پدر جان این جدم محمد مصطفی ص است و این جدم علی مرتضی علیه السلام است و این جده ام فاطمه ی زهرا س و این جده ام خدیجه ی کبری س و همه مشتاق تو هستند . سپس امام حسین علیه السلام به بالینش شتافت وخود را بر بدن بی جان علی اکبر علیه السلام انداخت و صورت به صورت او گذاشت و فرمود : «قتل اللّه قوما قتلوك يا بنىّ ما اجرأهم على الرّحمن و على انتهاك حرمة الرّسول»: خداوند مردمی را که تو را کشتند بکشد چقدر در مقابل خدا و شکستن حرمت پیامبر گستاخی کردند. و اشك از ديدگانش روان گشت و گفت: «على الدّنيا بعدك العفا»: علی جان پس از تو خاک بر سر این دنیا. و در روضة الصفا گويد: صداى آن حضرت به گريه بلند شد و كسى تا آن زمان صداى گريه او را نشنيده بود. و فرمود:((يعز على جدك و ابيك ان تدعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك) علی جان بر جد و پدرت سخت است که تو آنان را بخوانی و آنان نتوانند تو را یاری دهند، سپس مشت خود را از خون علی اکبر علیه السلام پر کرد و به سوی آسمان ریخت و قطره ای از آن خون به زمین برنگشت. در روایتی دیگر در مقتل معصومین آمده که : امام حسین علیه السلام سر علی اکبر علیه السلام را بر دامن گرفت و فرمود : پسرم، تو از غم و غصه ی دنیا راحت شدی و به رحمت و راحتی رسیدی ولی پدرت تنها ماند اما به زودی به تو ملحق خواهد شد .